آفتابست يا ستارهي بام
شاعر : خواجوي کرماني
که پديد آمد از کنارهي بام | | آفتابست يا ستارهي بام | شام بر نيمروز و چين در شام | | ماه در عقرب و قصب برماه | طمع دانه افکند در دام | | نام خالش مبر که وحشي را | آتش دل بب آتش فام | | خيز تا مي خوريم و بنشانيم | جامهي جان به آب ديدهي جام | | باده پيش آر تا فرو شوئيم | پخته در جوش و ما بدينسان خام | | مي جوشيده خور که حيف بود | کاين صفت نبود از خواص و عوام | | عاقلان سر عشق نشناسند | چکند خاص با تقلب عام | | عشق عامست و عقل خاص وليک | مه فرو رفت مي بيار غلام | | شمع مجلس نشست خيز نديم | دوستانرا مدار دشمن کام | | دشمنانرا بکام دوست مخواه | که سهيلست يا سپيدهي بام | | چون برآيي ببام پندارند | نيست در عاشقي هنوز تمام | | با رخت هر که ماه ميطلبد | ناتراشيدهئيست بي اندام | | سرو با اعتدال قامت تو | اگر از عاشقان برآيد نام | | نام خواجو مبر که ننگ بود | |
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}